Table of Contents
Toggle50 فعل ترکیبی
مقدمه
افعال ترکیبی یا Phrasal Verbs یکی از ویژگیهای منحصر به فرد زبان انگلیسی هستند. این افعال از ترکیب یک فعل و یک یا چند حرف اضافه (preposition) یا قید (adverb) تشکیل میشوند و معنای خاصی پیدا میکنند. این ترکیبها در مکالمات روزمره، نوشتارها و به ویژه در زبان غیررسمی بسیار کاربرد دارند. یکی از افعال ترکیبی پرکاربرد “move in” است که در این مقاله به آن پرداختهایم و همچنین برخی دیگر از افعال ترکیبی مشابه آن را بررسی خواهیم کرد.
1. Ask out
معنی: دعوت کردن به بیرون رفتن (مثل به یک قرار ملاقات)
قابل جدا شدن: بله
مثال: He asked her out to dinner.
معنی فارسی: او از او خواست تا با هم به شام بروند.
2. Break up
معنی: تمام کردن رابطه
قابل جدا شدن: بله
مثال: They broke up last week.
معنی فارسی: آنها هفته گذشته از هم جدا شدند.
3. Bring up
معنی: مطرح کردن موضوع
قابل جدا شدن: بله
مثال: She brought up an interesting point in the meeting.
معنی فارسی: او در جلسه یک نکته جالب مطرح کرد.
4. Call off
معنی: لغو کردن
قابل جدا شدن: بله
مثال: They called off the game because of the rain.
معنی فارسی: به خاطر باران، بازی را لغو کردند.
5. Carry on
معنی: ادامه دادن
قابل جدا شدن: خیر
مثال: He carried on with his work despite the distractions.
معنی فارسی: او با وجود حواسپرتیها، به کارش ادامه داد.
6. Check in
معنی: ثبتنام کردن در هتل یا مکانهای دیگر
قابل جدا شدن: خیر
مثال: We checked in at the hotel around 3 PM.
معنی فارسی: ما حدود ساعت 3 بعدازظهر در هتل ثبتنام کردیم.
7. Check out
معنی: بیرون رفتن، تسویه حساب
قابل جدا شدن: خیر
مثال: Don’t forget to check out before 12 PM.
معنی فارسی: فراموش نکنید که قبل از ساعت 12 ظهر تسویه حساب کنید.
8. Come across
معنی: تصادفی پیدا کردن یا برخورد کردن با چیزی
قابل جدا شدن: خیر
مثال: I came across an old book in the attic.
معنی فارسی: در اتاق زیرشیروانی یک کتاب قدیمی پیدا کردم.
9. Come up with
معنی: ابداع کردن یا پیشنهاد دادن ایده
قابل جدا شدن: بله
مثال: She came up with a new idea for the project.
معنی فارسی: او یک ایده جدید برای پروژه ارائه داد.
10. Get along
معنی: خوب بودن با کسی
قابل جدا شدن: خیر
مثال: They get along well with their neighbors.
معنی فارسی: آنها با همسایگانشان رابطه خوبی دارند.
11. Get by
معنی: از پس چیزی برآمدن
قابل جدا شدن: خیر
مثال: It’s hard, but we manage to get by.
معنی فارسی: سخت است، اما ما از پس آن برمیآییم.
12. Give up
معنی: دست کشیدن
قابل جدا شدن: بله
مثال: Don’t give up on your dreams.
معنی فارسی: روی رویای خود دست نکش.
13. Go on
معنی: ادامه دادن
قابل جدا شدن: خیر
مثال: The show must go on!
معنی فارسی: نمایش باید ادامه یابد!
14. Hang up
معنی: قطع کردن تلفن
قابل جدا شدن: بله
مثال: She hung up the phone angrily.
معنی فارسی: او با عصبانیت تلفن را قطع کرد.
15. Keep on
معنی: ادامه دادن
قابل جدا شدن: خیر
مثال: Keep on practicing, and you’ll improve.
معنی فارسی: به تمرین کردن ادامه بده و بهتر خواهی شد.
16. Let down
معنی: ناامید کردن
قابل جدا شدن: بله
مثال: He really let me down.
معنی فارسی: او واقعاً مرا ناامید کرد.
17. Look after
معنی: مراقبت کردن از کسی یا چیزی
قابل جدا شدن: خیر
مثال: She looks after her younger brother.
معنی فارسی: او از برادر کوچکترش مراقبت میکند.
18. Look forward to
معنی: منتظر چیزی بودن
قابل جدا شدن: خیر
مثال: I’m really looking forward to the weekend.
معنی فارسی: واقعاً منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
19. Look up
معنی: جستجو کردن (مثلاً در دیکشنری)
قابل جدا شدن: بله
مثال: You should look up the word in the dictionary.
معنی فارسی: باید کلمه را در دیکشنری جستجو کنی.
20. Make up
معنی: آشتی کردن، ساختن
قابل جدا شدن: بله
مثال: They made up after the argument.
معنی فارسی: آنها بعد از دعوا آشتی کردند.
21. Pick up
معنی: برداشتن، یاد گرفتن، گرفتن
قابل جدا شدن: بله
مثال: I’ll pick up the book from the table.
معنی فارسی: من کتاب را از روی میز برمیدارم.
22. Put off
معنی: به تعویق انداختن
قابل جدا شدن: بله
مثال: We had to put off the meeting until next week.
معنی فارسی: ما مجبور شدیم جلسه را به هفته بعد موکول کنیم.
23. Put up with
معنی: تحمل کردن
قابل جدا شدن: خیر
مثال: She can’t put up with his behavior anymore.
معنی فارسی: او دیگر نمیتواند رفتار او را تحمل کند.
24. Run into
معنی: تصادفی برخورد کردن
قابل جدا شدن: خیر
مثال: I ran into an old friend yesterday.
معنی فارسی: دیروز با یک دوست قدیمی تصادفی برخورد کردم.
25. Set up
معنی: راهاندازی کردن
قابل جدا شدن: بله
مثال: We need to set up a meeting tomorrow.
معنی فارسی: ما باید فردا یک جلسه راهاندازی کنیم.
26. Show up
معنی: ظاهر شدن
قابل جدا شدن: خیر
مثال: She didn’t show up to the event.
معنی فارسی: او به رویداد نیامد.
27. Take off
معنی: بلند شدن (هواپیما)
قابل جدا شدن: خیر
مثال: The plane will take off in a few minutes.
معنی فارسی: هواپیما در چند دقیقه آینده بلند خواهد شد.
28. Take over
معنی: تصاحب کردن
قابل جدا شدن: بله
مثال: She will take over the project next week.
معنی فارسی: او هفته آینده پروژه را بر عهده خواهد گرفت.
29. Turn off
معنی: خاموش کردن
قابل جدا شدن: بله
مثال: Don’t forget to turn off the lights.
معنی فارسی: فراموش نکنید که چراغها را خاموش کنید.
30. Turn on
معنی: روشن کردن
قابل جدا شدن: بله
مثال: Can you turn on the TV?
معنی فارسی: میتوانی تلویزیون را روشن کنی؟
31. Turn up
معنی: ظاهر شدن، پیدا شدن
قابل جدا شدن: خیر
مثال: She didn’t turn up to the meeting on time.
معنی فارسی: او به موقع در جلسه ظاهر نشد.
32. Wake up
معنی: بیدار شدن
قابل جدا شدن: بله
مثال: I wake up at 7 AM every day.
معنی فارسی: من هر روز ساعت 7 صبح بیدار میشوم.
33. Work out
معنی: تمرین کردن، حل کردن
قابل جدا شدن: خیر
مثال: I work out at the gym every day.
معنی فارسی: من هر روز در باشگاه تمرین میکنم.
34. Break down
معنی: خراب شدن، تحلیل رفتن
قابل جدا شدن: خیر
مثال: My car broke down on the way to work.
معنی فارسی: ماشینم در راه محل کار خراب شد.
35. Bring about
معنی: موجب شدن
قابل جدا شدن: بله
مثال: The new law brought about significant changes.
معنی فارسی: قانون جدید تغییرات قابل توجهی به همراه داشت.
36. Call back
معنی: تماس دوباره گرفتن
قابل جدا شدن: بله
مثال: I’ll call you back later.
معنی فارسی: بعداً به تو تماس میزنم.
37. Carry out
معنی: انجام دادن، عملی کردن
قابل جدا شدن: خیر
مثال: He carried out the plan successfully.
معنی فارسی: او برنامه را با موفقیت انجام داد.
38. Check out
معنی: بررسی کردن، تسویه حساب
قابل جدا شدن: بله
مثال: Check out this new video.
معنی فارسی: این ویدیو جدید را بررسی کن.
39. Come up
معنی: پیش آمدن، مطرح شدن
قابل جدا شدن: خیر
مثال: Something important came up at work.
معنی فارسی: چیزی مهم در محل کار پیش آمد.
40. Cut off
معنی: قطع کردن
قابل جدا شدن: بله
مثال: The phone call was cut off unexpectedly.
معنی فارسی: تماس تلفنی به طور غیرمنتظرهای قطع شد.
41. Drop off
معنی: پایین آوردن، رها کردن (یک نفر در جایی)
قابل جدا شدن: بله
مثال: I’ll drop you off at the station.
معنی فارسی: تو را در ایستگاه پیاده میکنم.
42. Fall out
معنی: دعوا کردن، از هم جدا شدن
قابل جدا شدن: خیر
مثال: They had a big argument and fell out.
معنی فارسی: آنها دعوای بزرگی کردند و از هم جدا شدند.
43. Get ahead
معنی: پیشرفت کردن
قابل جدا شدن: خیر
مثال: He’s trying to get ahead in his career.
معنی فارسی: او در حال تلاش برای پیشرفت در حرفهاش است.
44. Get out
معنی: بیرون رفتن
قابل جدا شدن: بله
مثال: Get out of my room!
معنی فارسی: از اتاق من بیرون برو!
45. Go through
معنی: تجربه کردن
قابل جدا شدن: خیر
مثال: She went through a lot of difficulties last year.
معنی فارسی: او سال گذشته سختیهای زیادی را تجربه کرد.
46. Hold on
معنی: صبر کردن، نگه داشتن
قابل جدا شدن: خیر
**